ال‌هپروت



من خیلی وقت گذاشتم، خیلی فکر کردم، ولی همه‌اش بیهوده بود. روزها خیلی زود می‌گذشت، اصلا نمی‌فهمیدم چطور، ولی می‌رفت و تمام می‌شد. هیچ کاری نکردم که دردی را درمان کند، اگر کاری انجام می‌دادم از سر ناامیدی بود به خاطر دانستن اینکه این کار مرا رشد نمی‌دهد.
من بریدم و این کارها را، همهء کارها را کنار گذاشتم. شاید روزی مجبور شوم به خاطر به دست آوردن نان خشکی با اینها سر و کله بزنم، ولی اکنون من رها هستم. نمی‌دانم تا کی کاری انجام نخواهم داد ولی
من تا توانستم خودم را کوچک کردم. قبلا با فیل‌ها بودم، رقابت بر سر این بود که کدام فیل بهتر است. حالا سوسکی هستم در میان فیل‌ها، رقابت بر سر این است که سوسک بهتر است یا فیل. خوب من با بدبینی یا بدون بدبینی بازنده‌ام، ولی با یک ذره خوش‌تراشی مجسمهء ذهن می‌روم جلو. یا زیر پا می‌روم و له می‌شوم یا حالت دوم پیش می‌آید.
من مقصر نیستم! همان روز اول، همان ساعت اول، در همان اولین لحظات عبادت علمی زیر پا رفتم. من همانجا مانده‌ام، پاک نشدم! دیگر بلند نشدم، کمرم شکست! همان‌جا، روی همان راه‌پله ذهنم و تمام تکبر و خودبینی و چقدر من گفتن ها پاک شد و خاموش شد، دوباره ذهنم روشن شد. و این بار یک موجود حقیر بی‌اعتماد به نفس شدم با کلی آرزو که میدانستم به هیچ‌کدام نمی‌رسم.
من تمام شدم!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آموزش وبلاگ نویسی در بیان Ruby و جاهدوا فی الله حق جهاده [سلول انفرادیم] آموزش کسب درآمد از اینترنت live ترفندهای کامپیوتری vahid584 فضای کار اشتراکی ریسون|سالن کنفرانس ریسون